شبها روشنند

A+ A-

باران میشوم
تا آتشی را که در وجودم شعله ور ساختی
سرد و خاموش کنم

قدمهای خسته ام دیگر گمراه نیستند
راه من بودم
و بی راه این راه

من با چشمان بسته میبینم
شبها روشنند

امشب همه درها را باز خواهم گذاشت
لیوانی پر از یخ
بطری آبی
و یک شمع
کنار تختم

امشب آواز چکاوکی عاشق را
در خیال پر وهمم
مرور خواهم کرد

امشب به تاریکیها
سلام خواهم گفت

امشب در خواب تو را خواهم دید
که می ایی

شمع شعله میکشد از شوق
آب جریان میگیرد در یخ
و اتش سوخته
زنده میشود با سرما

این تب فروکش میکند
و بیماریم بهبود خواهد یافت

امشب چکاوک خیال
پر میکشد به آسمان واقعیت

من بیدار خواهم شد
در خانه ای که نه دیوار دارد
و نه در

دیگر نیازی به بستن هیچ دری نیست

توضیحات
شعر "شب‌ها روشنند" نوشته هیربد هیومن، فیلمساز و فیلسوف ایرانی-آمریکایی، تجربه‌ای از تبدیل تاریکی به نور و امید را به تصویر می‌کشد. شاعر با توصیف تلاش برای خاموش کردن آتشی که درونش شعله‌ور شده است، به دنبال آرامش و تسکین است. این شعر، با استفاده از تصاویری چون لیوان پر از یخ، بطری آبی، و شمع کنار تخت، فضایی را خلق می‌کند که در آن تضادهایی مانند سرما و گرما، تاریکی و روشنایی، ناامیدی و امید به هم آمیخته‌اند. "شب‌ها روشنند" به ما یادآوری می‌کند که حتی در تاریک‌ترین لحظات، نوری هست که می‌تواند راه را روشن کند و امیدی نو به دل بنشاند.

ثبت دیدگاه و نظرات


© تمامی حقوق این صفحه محفوظ است. هرگونه تکثیر یا کپی‌برداری از تمام یا بخشی از مطالب این وبسایت حتی با ذکر منبع، بدون اجازۀ کتبی هیربد هیومن ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.