نه تو تنها نیستی
نه تو تنها نیستی
در این دوران بیمرهم
در این شهر پر از آهن
در این تنهایی تاریک
در این سلول بیهمدم
که باورها همه سستاند
که خون را از زمین شستند
در این بازار مردم خوار
در این شهر پر از دیوار
نگو تنها شدم تنها
نگو افتادهام از پا
نشو تسلیم تنهایی
بدان هر لحظه با مایی
نه تو تنها نیستی
نه تو تنها نیستی
نشو نامید نشو خسته
که پشتم پشت تو گرمه
اگر دورم اگر تنها
اکر دلواپس فردام
اگر چشمم پر از اشک
اگر خشمم اگر فریاد
اگر زخمی باورهام
اگر آواره دنیام
اگر در خانه محبوسم
تورا از دور میبوسم
نگو تنهایی آسان نیست
که من هم مثل تو تنهام
تو تنها نیستی
نه تو تنها نیستی
ثبت دیدگاه و نظرات